سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلم برای خودم تنگ شده... (پنج شنبه 85/8/4 ساعت 9:16 عصر)

تا حالا شده دلت برای خودت تنگ بشه؟ ، تا حالا شده هوس کنی که بشی همون آدمی که مثلاً 3 یا شاید 4 سال یا پیش بودی؟ . . . یا حداقل شده هوس کنی برگردی به موقعیتی مشابه اون موقع ها ؟ . . . من چند وقت پیش دلم برای خودم تنگ شد ، از تو چه پنهون گریه کردم ، انتظار کشیدم اما نشد . . . انگار بازگشت ممکن نبود ، البته شاید نشه اسمشو بازگشت گذاشت چون به نظر من زندگی   ما آدما گردش روی یک مسیر دایره ای شکل هست که شاید سالی دو یا سه بار مسیر این دایره رو طی کنیم شاید هم هر 2سال یکبار و شاید هم هر چند سال یکبار . . . می دونی می خوام بگم به نظر من وقایع تکرار می شن حالا برای هر کدوم زمان تکرار متفا وتی وجود داره و به عبارت دیگه موقعیت روحی تکرار میشه ولی شرایط فرق می کنه ( مثلاً سنمون تغییر کرده . . . ) خوب یه مقدار سخته که بخوام دقیقاً برات توضیح بدم چون من نه اساساً یک روانشناسم نه اساساً یک نویسنده . . . پس شاید خیلی راحت نشه توی این نوشته همه افکارم رو بیان کنم اما خلاصه مطلب اینه که می خوام بگم وقتی آدم دلش برای خودش تنگ میشه در حقیقت تشنه یک حس تجربه شده هست . . . دلش می خواد برگرده به اون لحظاتی که براش لذت بخش بوده البته ممکن مثلاً اون لحظات  در زمان خودشون برای تو جالب نبوده باشن اما الان می بینی که جالبترین اوقات زندگی تو اون لحظات بوده که خیلی راحت از کنارشون رد شدی . . . نمی دونم شاید فقط من اینجوری باشم اما دلم می خواد اگه کس دیگه ای هم مثل من دلش برای خودش تنگ میشه این متن رو بخونه . . . دلم تنگ میشه و فکر می کنم که حیف که دست خودم نیست یکبار دیگه اراده کنم و همون حس رو  برای خودم بسازم مثل یه جور عشق . . . نمی دونم تا حالا عاشق شدی یا نه . . . عشق چیز عجیب و غریبی هست . . .

امروز یک لحظه یاد تابستون گرم سالهای بچگی افتادم ، سالهای دور که خیلی شاید ملموس نباشه  اما برای من انگار همین 2روز پیش اتفاق افتاده ، اونقدر نزدیکه که حس می کنم الان هم می تونم بپرم تو کوچه و با دوستام بازی کنم ، توپ می افته توی جوب آب . . . خوب نوبت کیه که بره بیاردش؟ . . . هوا گرمه و ما انگار  نه انگار که از صبح که از خونه اومدیم 2،3ساعت بازی کردیم تا ظهر ، بعد رفتیم خونه و دوباره بعد ظهر وقتی همه خوابیدن یواشکی  اومدیم تو کوچه. . . هوا گرمه ساعت هنوز 4 نشده و ما توی کوچه شروع کردیم به بازی و  هوا هنوز هم گرمه . . . گرمه گرم . . . آره انگار همین دیروز بود . . . ، چه احساس غم انگیزی دارم ،  پر و خالی می شوم از احساس لبریز دلتنگی ، بدجوری دلم هوس اون روزها رو کرده . . . ای کاش بچه بودم . . . ، دلم خیلی تنگ شده ، می دونم که اینو تو همه نوشته های وبلاگم نوشتم که دلم برای خیلی چیزا تنگ میشه ولی نمی دونم چرا هر بار که این عبارت رو به زبون میارم انگار برای یک سری اتفاقات دلتنگ شدم . . . دلتنگی برای یک سری جدید از اتفاقات قدیمی !!!





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 2105 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •